-عکس از مامانم (دستِ خودمه)-


۱-خودت را معرفی کن.

معرفی؟! خب. من غَزَلَم یه دختر چهارده ساله‌ی پرحرف که از هم صحبتی با ۹۰٪ آدمای دنیا لذت می‌بره. اگر بخوام در مورد ویژگی های ظاهری حرف بزنم هم باید بگم که : دختری هستم با قدی حدود ۱۵۵ سانتی متر ، دارای موهای قهوه ای سوخته-که همون‌طور که خودتون می‌دونید تو آفتاب می‌درخشن- ، پوستی جوگندمی، صورتی که به قول عموم با پرگار کشیدن، چشم هایی نسبتا درشت که دارچینی-میشی ان-اگر «یک روز از زندگی رزالیند» رو خونده باشید متوجه میشین منظورم رو-، دست هایی کوچولو با انگشت هایی کوچولو تر و... همین.⁦┐( ˘_˘)┌⁩


۲-یک چیز را نام ببر که در آن خوب هستی.

چیزای زیادی نیستن که توشون خوب باشم.ولی تو راضی کردنِ آدما خوبم. معمولا دو روش داره کارم-شایدم بیشتر ، ولی فعلا همین دو تا رو یادمه- روش اولم اینه : تا سر حد مرگ مذاکره کردن و پیشنهاد دادن هزار تا چیز-که برام به صرفه‌ان-در ازای قبول کردن درخواستم-که برای ۹۹٪ افرادی که باهاشون سرکار‌ داشتم جواب داده- روش دوم : اونقدر درخواست رو بگم و رو مخ طرف برم تا قبول کنه-این شامل اون ۱٪ یا همون مامانم میشه ⁦B-)⁩.


۳-رنگ موردعلاقه‌ات چیست و چرا؟

خب...all of the colours are my children  من همه ی رنگ ها رو دوست دارم. ولی رنگ هایی که حس آرامش خاصی بهم میدن رو بیشتر از بقیه دوست دارم یه چیزی تو مایه های #ee959e و #95cbee و #c0c2c3 و البته سیاه و سفید.

این رنگ ها و سایه های دیگه‌اشون واقعا آرامش بخشن و خیلی قشنگن :`)


۴-داستان پشت اسمت چیست؟

اسم اصلی : مثل اینکه قرار بوده اسم من رو یا خدیجه بزارن یا ریحانه -طوری که مامانم میگه ، ریحانه انتخابِ مادربزرگِ پدرم بوده- ولی انتخاب آخرشون میشه غزل ، به معنیِِ سبک شعری که در ستایش معشوق خوانده می‌شود و معمولا عاشقانه و عارفانه است. -خودم که خیلی دوستش دارم- (البته بچه که بودم ازش متنفر بودم ولی الان عاشقشم :""")

اسم مستعار : خب ، دوست دارم درمورد هیرای صحبت کنم. این اسم به صورت خیلی اتفاقی برای سِت شدن با دوستم انتخاب شد. و خب. مصادف شد با اومدن من به اینجا. و اسمم شد هیرای. -اگر میدونستم قراره با این اسم کلی خاطره بسازم مطمئنا تو انتخابش یکم بیشتر دقت می‌کردم :دیییی- ⁦┐( ̄ヘ ̄)┌⁩ البته نه که اسمم رو دوست نداشته باشم...ولی اسمای بهتری هم بود.


۵-دوست داری به کدام کشور سفر کنی و چرا؟

اول از همه دوست دارم برم آمریکا. دلیل اولم اینه که : از حدودای هشت سال پیش دارم زبانشون رو یاد میگیرم و حالا که مثل بلبل میتونم صحبت کنم دوست دارم برم اونجا و ازش استفاده کنم -البته جاهای دیگه هم میشه! ولی خب آمریکا هم لهجش اَمِریکَن هست هم کلا زبان رسمیشون انگلیسیه. دلیل دوم : دیزنی لند نیویورک و موزه ی هری پاتر تو کالیفرنیا. دیدن این دوتا جزو لیست آرزوهامه دلیل سوم : مدرن بودنش و هزارتا برجی که میتونم ازشون دیدن کنم. ... و هزارتا دلیل دیگه! فستیوال های موسیقیش رو یادم رفت بگم


۶-کارتون موردعلاقه ات چیست؟

بچه که بودم عاشق کارتونِ باشگاهِ میکی موس بودم. هزار تا سی دی -از نوستالژی های دهه هشتاد : سی دی- از این کارتون داشتم (شعرشم یادمه TT : "خورشید خانم بیدار شد، روز از راه رسید. دوباره شادی و شور، تو باشگاه پیچید.") اولا اینکه آموزنده بود و هزار تا چیز ازش یاد می گرفتم. دوما هم اینکه دوبلش عالی بود و عاشق صداهاشون بودم سوما هم اینکه شخصیت های واقعا دلنشینی بودن :") از نگاه کردن بهشون اصلا خسته نمی شدم. اگر هم بخوام بقیه ی کارتون های مورد علاقم رو به صورت تیتروار بگم اینان : "We Bare Bears" "باب اسفنجی" "دورای جستجوگر" و "دیرین دیرین حیف که تموم شد "


۷-می خواهی وقتی بزرگ شدی چه کاره شوی؟

هم اکنون اعلام می کنم که : هنوز هیچ تصمیمی نگرفتم 


۸-نکته ی مورد علاقه ات درمورد دانشگاه چیست؟

تجربه ی خاصی در این مورد ندارم. ولی خوشحالم که تو دانشگاه قراره فقط رو یه چیز متمرکز بشم. چون خوندن درس هایی که زمین تا آسمون فرق دارن اونم همزمان خیلی اذیتم میکنه. تا میام یکی رو بفهمم اون یکی یادم میره حس می کنم تو دوره ی دانشجویی برای کشورم مهم تر میشه (توجه کشورم بهم بیشتر میشه) و حق انتخاب بیشتری توی زندگیم دارم (بالاخره به سن قانونی میرسم دیگه |B) و میتونم برای خودم تصمیمات مهمی بگیرم. یه چیز دیگه ای هم که درمورد دانشگاه دوست دارم افرادیه که قراره اونجا ببینم! هیچ چیز برای من لذت بخش تر از معاشرت با آدمای مختلف نیست! اونم اونهمه آدم که ممکنه به احتمال 80% از شهرای دیگه هم باشن :"))) university is a piece of heaven


۹-فصل موردعلاقه ات چیست و چرا؟

تابستان! turn up ma summer دلایل و استدلالات استاد غزل : 1- هوا گرمه و وقتی میری بیرون حس نمیکنی یه سطل آب یخ روت ریختن! (البته من گرماییم، ولی بازم هوای تابستان رو ترجیح میدم) 2-تولدمه کف زدن و هورا کشیدن 3-مدرسه نداریم و هرچقدر دوست داشته باشم میتونم با استایل مورد علاقم با دوستام برم بیرون! 4-معمولا تابستونا میریم سفر و کلی بهم خوش میگذره و کلی چیز یاد میگیرم 5-کلی وق برای کتاب خوندن دارم 6-میتونم کولر روشن کن و با صدای آرامش بخشش بخوابم :") و هزاران دلیل دیگه :")


۱۰-غذای مورد علاقه ات چیست؟

قرمه سبزی ، فسنجان ، ته چینِ مرغ ، دلمه ی برگِ مو


۱۱-از چه چیزی میترسی و چرا؟

من از خوب نبودن میترسم ، از این که یه روزی بیاد که ببینم به جایی که خواستم نرسیدم ، وجودم ارزشمند نیست و به هیچ کس نمیتونم کمک کنم. از این میترسم که تمام تلاش هام بیهوده باشه. در ضمن از فیلم ترسناک (چون تو خودم میترسم xD) ، سگ ها(شاید یه جور فوبیاس) و دَلاقِک (همون دلقک ها xD) هم میترسم.


۱۲-دوست داشتی حیوان خانگی داشتی؟

من از بین حیوان های اهلی فقط گربه ها رو دوست دارم ، ولی اصلا دوست ندارم آزادیشون رو ازشون بگیرم. و یا اذیتشون کنم ، اگر هم زمانی بخوام گربه ای بگیرم و نگه دارم ، مطمئنا گرب ای میگیرم که یا خودش به تنهایی نمیتونه نیاز هاش رو تامین کنه و یا واقعا به کمک یک انسان نیاز داشته باشه! من هیچوقت حاضر نیستم شادی یه حیوان رو به خاطر لذت خودم ازش بگیرم!


۱۳-تعطیلات موردعلاقه‌ات چیست و چرا؟

تعطیلات مورد علاقه‌ام قطعا تعطیلات تابستونه! مگه بهتر از تابستون هم هست؟ دلایل و استدلالات استاد غزل : 1-کلی وقت برای انجام کلی کار داری 2-با خانوادت بیشتر وقت میگذرونی-نمیری مهمونی و از این حرفا..- 3-اگر برای مسافرت به جای معروفی بری، اونجا اونقدرا هم شلوغ نیست. و کلی دلیل دیگه.


۱۴-یک فانتزی مورد‌علاقه‌ات را بنویس.(متن به زبان ادبیِ)

در لابی هتل نشسته‌ام و چای می‌نوشم که صدای زنگ موبایلم در گوشم می‌پیچد. امروز به اندازه ی کافی کار کرده‌ام و بسیار خسته‌ام. همه چیز دست به دست هم داده تا مرا خسته تر کند. نمونه‌اش تهران ، که امروز رکورد دمای جدیدی را ثبت کرده است. حداقل امیدوارم این تماس کاری نباشد. بلند می‌شوم و به سمت تلفن می‌روم ، طبق معمول نام تماس گیرنده بر بروی صفحه ی موبایل معلوم است : 𝑴𝒚 ℂ𝕌𝕋𝔼 𝑴𝒂𝒓𝒊𝒏𝒆 ، مارین است! دوست عزیز تر از جانم! تلفن را با شوق و ذوق جواب می‌دهم. «به به غزل خانوم!می‌بینم که بالاخره وقت اضافه گیر آوردین!» -*میخندم* تو هم زنگ زدی سر به سر من بذاری دختر؟! -استثناً امروز برای این کار زنگ نزدم! همه ی سفارشای عکاسیم تموم شده! آتلیه امروز زیاد شلوغ نبود، سفارشی هم نداشتم که برم بیرون انجام بدم. -مگه جنابعالی اونجا مدیر نیستی؟! کارمندان باید این کارا رو انجام بدن! -امروز همینطوری بهشون مرخصی دادم! خودت که می‌دونی چه کارفرمای خوبیم! -که اینطور، کارم داشتی؟ -آره! برای هر دوتامون بلیت گرفتم برای یه تئاتر تو باغ کتاب، تئاترش ساعت ۸ شروع میشه و از اونجایی که الان ساعت ۳ ظهره ، کلی وقت داریم تا باغ کتاب رو بگردیم. پایه ای دیگه؟! -چهارپایتم داوش! الان میام دنبالت. -بپا پورشه‌ات رو ندزدن*می‌خنده و تلفنِ خودش رو قطع می‌کنه*


۱۵-لباس موردعلاقه‌ات چیست و چرا؟

من معمولا استایل های کاریزماتیک و در عین حال پوشیده رو دوست دارم ، یه استایلی که به آدمای اطرافم بگه که چقدر در مواجهه با زندگیم قوی ام‌ و دل به مشکلات نمی‌دم. دلم میخواد استایلم طوری باشه که به همه نشون بده چقدر به خودم اهمیت میدم و چقدر برای پیدا کردن استعداد هام تلاش می‌کنم.

یه چیزایی مثل :

♡︎

♡︎


۱۶-بزرگترین رویایت برای آینده چیست؟

به جایی که دلم میخواد برسم و همه ی کسایی که میشناسم رو تو جایی ببینم که دلشون می‌خواد :`) -باور کنید کل آرزوی من توی همین خلاصه میشه- I'm just like others


۱۷-پنج چیز جالب درباره‌ی من :

۱-روی مچِ دست چپم چهار پنج تا خال دارم -فکر‌ کنم فقط برای من جالبه-

۲-قابلیت تموم کردم یه مجموعه ی سه جلدی رو تو سه روز دارم.

۳-گروه هاگوارتزم، ریونکلاوِ -من آدم جالبی نیستم ، پس چیز جالبی هم برای ارائه ندارم-

۴-به شدت مودی‌ام و سریع وایب و مودم تغییر می‌کنه -مثلا از pretty savage یهو سوییچ میکنم رو cute kitty-

۵-اینو شما بگین.


۱۸-چه چیزی خوشحالت می‌کند؟

​​​​مادربزرگام ، اینجا ، دوستام ، خانوادم ، کتابام ، نیمه‌شب با امیرحسین قیاسی خداییش این برنامه هه عالیه ، شرلوک هلمز ، هرکول پوآرو ، جِین مارپل ، آگاتا کریستی و...


۱۹-چه چیزی ناراحتت می‌کند؟

دوستام ، خانوادم ، آدمایِ زودباور -اون ناجور هاش رو میگم- ، هِیتر ها ، با عرض پوزش فندوم آرمی ، کتاب هایِ چرتِ این دوره زمونه که فقط برای پول درآوردن نوشته می‌شن و...


+به نظرم درست نبود که این چالش به عنوان خاطره تو وب من نباشه :`)

++ممنونم از سازَندَش و تِرِند کننده‌اش .

+++کاز آااااای ، نو وات یو وانت بوی. یور مااااای ، کمیکال هایپ بوی. ㅠㅠ