My feelings for you
Like the memories we share
.Have grown so big

خب، باید بگم که می دونم اینجا همه برای تبریک تولد برای دوستاشون متن و جملات قِصار می نویسن، اما من واقعا دلم می خواد منظورمو به صراحت بنویسم و کاملا عامیانه تولدتو تبریک بگم چون واقعااا باهات احساس نزدیکی می کنم اوسیکول TT

یادته اولش توی یه پست رمزدار تو وبلاگت با هم حرف می زدیم؟ -توی اون تابستون من به شوق چک کردن اون پست و حرف زدن باهات از خواب پا می شدمTT- بعدشم رفتیم روبیکا و چون مورد پسندمون نبود یکی از بزرگترین-و بهترین- ریسک های زندگیمونو کردیم و شماره هامونو دادیم به هم و رفتیم واتسپ -خودمو کشتم تا بهم ویس بدی xD- بعدش چون من زیاد به واتسپ دسترسی نداشتم به همدیگه ایمیل می زدیم-بماند که چقدر حس نامه نگاریِ خوبی داشت- بعدش باز یه مدت واتسپ بودیم که یهو همه چی قطع شد، یه مدت تو شاد با هم حرف می زدیم و بعدش تو یه پلتفرم باحالی به اسم Google Chat رو کشف کردی و تا الان هم همونجا با هم حرف می زنیم.

تمام اینا رو نوشتم که بگم، "هیچی باعث نشد از هم جدا بشیم"

من همیشه پیش تو بیشتر از بقیه خودم بودم. با تو هیچ رودروایسی ای نداشتم-و ندارم- و طبیعتا وقتی باهات حرف میزدم اصلا برام مهم نبود ظاهرم چه شکلیه، کجا زندگی می کنم و چند سالمه، هیچ کدوم از اینا رو من انتخاب نبودم و تو تنها کسی بودی که درک می کرد، تو میدونی خواهر بزرگتر داشتن چه حسی داره و میدونی چقدر خوبه... و مرسی که کاری کردی منم حسش کنم :")

تمام غُر هامو پیشت میزدم و از این در و اون در برات حرف میزدم... مرسی که هیچوقت کاری نکردی که حس کنم اضافیم :")) -چون تقریبا توی نود درصد جمع ها همین حسو دارم...-

مرسی که همیشه بهم انگیزه میدی و مراقبمی که بیش از اندازه کار نکنم. و هزار تا مرسیِ دیگه...

بیا با برزو فیلم ببینیم و با خسرو عکس بگیریم.

بیا با هم بریم باغ کتاب و کلی کتاب بخریم.

بیا با هم بریم لب دریا.

بیا مثل آنه و دیانا انگشت کوچیکه هامون رو به هم حلقه کنیم و سوگند دوستی بخوریم.

بیا با هم بمونیم، تا همیشه (نقطه ی این جمله رو نمی نویسم ، چون نقطه یعنی پایان.) 

تولدت مبارک قشنگ ترین آبی ای که تا حالا دیدم :")