۳ مطلب با موضوع «Maybe Short Stories~» ثبت شده است

مبلِ بنفشِ من.


  • نظرات [ ۸ ]
    • غَزَلْ (هیرای)
    • يكشنبه ۲۶ آذر ۰۲

    ماه‌ها عاشق نمی‌شوند.

    شب است و آسمان ستاره باران. کنار‌ِ من لم داده ای و با هم به این دنیای دست نیافتنی و بی‌کران می‌نگریم. البته من اغلب از ستارگان و کهکشان ها نگاه می‌دزدم و به بازتاب آنها در چشمان دارچینی‌ِ زیبایت خیره می‌شوم. عجب چشمان زیبایی! مانند این است که خدا برای کشیدن آنها کلی وقت گذاشته باشد. ترکیب سیاهی مردمکِ چشمت با رنگ عنبیه ی آن به چشمِ یک شخصیت اسطوره ای می‌ماند.

    باز هم نگاهم را به سمت اجرام آسمانی بر می‌گردانم. خیلی اتفاقی چشمم به ماه می‌افتد. شاید من هم مانند قمری‌ام که جذب جاذبه ی تو شده و به دورت می‌گردد، مگر نه؟! تو به زحل می‌مانی و من به آن سنگ های کوچکِ سیب زمینی مانندی که در عظمت آن گم شده‌اند و دور آن طواف می‌کنند. شاید هم تو مریخی و من فوبوس‌ام، همان قمری که تا چند وقت دیگر درون سیاره‌اش غرق می‌شود. اما زیبایی تو را نمی‌شود با مریخ مقایسه کرد.

    تو را به سیاهچاله هم می‌توان تشبیه کرد. اگر قلب من کهکشانی باشد مطمئنا تو سیاهچاله ی آنی. حتما برایت گفته‌ام که کهکشان ها بدون سیاهچاله هایشان از هم می‌پاشند. همه ی اجزای قلب من مانند ستاره های کهکشان حول تو می‌گردند، حولِ سیاهچاله ی قلبم.

    صبر کن! تو ستاره‌ای! آن هم آبی رنگ. من هم سیاره‌ای پیر و فرسوده‌ که به دور تو می‌گردد. اگر منظومه‌ای داشتی مطمئنم که هزاران سیاره در آن به دور تو‌ می‌چرخیدند.

    خوشبختانه تو انسانی. هیچ‌یک از ستاره ها هیچوقت نمی‌فهمند چقدر جذابند و سیارات هم هیچوقت دلیل طواف خود را به دور ستارگان نمی‌دانند، برای قمر ها هم همین توضیح صادق است. کهکشان ها و سیاهچاله ها نیز هیچوقت متوجه این نمی‌شوند که چقدر زندگیشان به هم وابسته است. اما من و تو انسانیم، احساسات داریم. می‌توانیم آنها را ابراز کنیم!

    اما من فکر می‌کنم شبیه همان اجرام آسمانی ای شدم که هیچ نمی‌دانند. ترس چه کارها که نمی‌کند. ولی یقین داشته باش که روزی، اگر زنده باشم، روبه رویت فریاد خواهم زد : «دوستت دارم! به اندازه ی سنِ این دنیا و به اندازه ی تمام ستاره های تمام کهکشان های تمام دنیا ها! دوستت دارم! به اندازه ی زیبایی ات، که از همه ی این مقادیر زیاد تر است.»

    +انتشار در آینده

  • نظرات [ ۶ ]
    • غَزَلْ (هیرای)
    • يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۰۲

    یک روز از زندگی رزالیند.

  • نظرات [ ۱۸ ]
    • غَزَلْ (هیرای)
    • يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱
    شروعی دوباره : 1401/4/14
    ~
    «تاریخ به ما می‌آموزد که بشر هرگز از تاریخ چیزی نیاموخته است.»
    -هگل (فیلسوف بزرگ آلمانی)
    ~
    «سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به.»
    -ابوالفضل بیهقی ، تاریخ بیهقی
    ~
    بهتر ز کتابخانه جایی نبود!
    -از ضرب‌المثل های فارسی