از اونجایی که واقعا دلم برای نوشتن اینجا تنگ شده بود، بریم که بعد مدت ها درمورد روزمره ام بخونیم :")
_این عکسو موقعی گرفتم که تا شب برای تمرین نمایش مدرسه بودیم_
خب، یکم اسفند مدرسه مون یه برنامه داشت به اسم "یادواره ی شهدا". مدیر مدرسه مون هم یه نمایشنامه نوشته بود و از من خواست که نقش اصلیش رو بازی کنم. (البته اونقدرا هم نقش اصلی نبود ، در حقیقت بیشترین دیالوگ و مونولوگ رو داشت) اینجوری شد که من شدم "ایرانِ جاوید" داستان هم از این قرار بود که من و دوستام سی و یک شهریور پنجاه و نه رفته بودیم مدرسه که اونجا رو بمب میزنن و بعضی از دوستامون میمیرن (البته من زنده می موندم) قضیه خیلی ساده بود تا اینکه یه کارگردان تئاتر (که از قضا مدیر مدرسه پسرونه ی دوره اول دبیرستان بود. البته قبلا کارگردان تئاترای بزرگی بوده و با کسایی مثل میر طاهر مظلومی و ارژنگ امیرفضلی کار کرده و تو جاهایی مثل تالار وحدت اجرا رفته) اومد و از تئاتر مدرسه ی ما یه نمایش واقعی ساخت، جوری که دوستامون (که ما طبیعتا انتظار داشتیم بهمون بخندن و مسخره مون کنن) گریه کردن و هنوز هم بچه ها منو تو مدرسه "ایران" صدا می کنن. البته بعد از اجرا به خاطر خستگی زیاد و داد زدن، دو سه روزی خیلی مریض بودم و هنوزم گلوم درد میکنه xD ولی دلم برای تمرینا تنگ شدهTT
از اونجایی که توی سالن اجتماعات کتابخونه مرکزی اجرا داشتیم، من هم بعد یک سال رفتم اونجا و هم عضویتم رو تمدید کردم و هم چند تا کتاب قرض گرفتم. (اگر وقت کردم بخونمشون به شما هم معرفی میکنم xD) لازم به ذکره که کتابخونه کل تابستون در حال بازسازی بود و من هیچ بهره ای ازش نبردم T-T ولی در عوض الان واقعا اوکیه و از همه چیش راضیم، همه چی مرتب شده و خداوکیلی کتاب های خوبی توش پیدا میشه (البته اگر کتابای نشر نون و میلکان رو هم داشت خوب میشد، ولی کتابای اونا اینقدر خوشگلن دوست دارم خودم بخرمشون TT)
واقعا جو کلاس زبان و البته ترم High Intermediate 3 رو دوست دارم، Reading ها مثل قبل مسخره نیستن و معنی دارن! مثلا متن الانمون درمورد "اهدای عضو" هست و متن یونیت قبل هم درمورد MBTI بود (دقیقا درمورد تست ام بی تی آی بود xD) تیچرمون هم خیلی خوبه و تا حدی که باید سخت میگیره، نه خیلی زیاد مثل تیچر ترم قبل :"" جوریه که من اصلا سر کلاسش استرس ندارم ولی اونقدری انگیزه ایجاد میکنه که تمارین روانجام بدم و درسو بخونم :") حتی یه سری بیشتر از نیم ساعت تایم کلاسو باهامون درمورد مجدودیت هایی که ممکنه به عنوان یک زن توی خانواده و جامعه مون داشته باشیم صحبت کرد و خیلی خوب بود :") یه سری هم بهمون فیلمِ Dune رو معرفی کرد :"""
-امروز میخواستم نظرسنجی کانون زبان رو شرکت کنم (چون اجباری بود و اگر شرکت نمیکردم نمیتونستم امتحان بدم :|) که این رو دیدم :
_تاثیرات کیپاپ و کیدراما رو بر جامعه مشاهده می کنید xD_
هوا به طرز freaking زیادی سرده (البته دو روزه گرم شده) و این برای اهواز بی سابقه اس! امسال سرما و البته رطوبت خیلی بود و همه نم گرفتیم به معنای واقعی xD نه به اون تابستون گرم، نه به این زمستون وحشتناک سرد xD
تازه الان هم اینو دیدم :
_اولا اینکه Ahvaz نه Ahwaz ، دوما اینکه بارون توی اهواز اونم اواسط اسفند؟! دقیقا مثل یه شوخیه :|_
Because I Wanted You To Know : پست های "هشتگی" صرفا پست های یهویی ای هستن که شامل : بدبختی ها ، روزمرگی ها ، غر ها ، علاقمندی ها و ...نویسنده ی این وبلاگ میشن.
𝙱𝚘𝚗𝚗𝚎 𝚓𝚘𝚞𝚛𝚗𝚎𝚎.